خیال باطل

سایتی متفاوت ، با مطالب زیبا و پر محتوا

خیال باطل

سایتی متفاوت ، با مطالب زیبا و پر محتوا

آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۴، ۱۸:۲۰ - سوگند
    دقیقا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۲
Nazanin & Fatemeh

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۱
Nazanin & Fatemeh


همیشه آسمون آبی نیست.   

اونه که آسمونو آبی می کنه .                                            

گاهی بعضی از عصرها، ابرهای زیادی

توی آسمون حیاط جمع میشن و من ،

دلم خیلی می‌گیره ...


اگه عروسکم رو دختر همسایه گرفته

باشه، گریه هم می کنم .       

آروم و یواشکی ...،و دلم می‌خواد مامان

زودتر از همیشه، از سر کار برگرده تا همه

 چیز خوب شه.

هی به آسمون نگاه می‌کنم و از خدا

می‌خوام مامانو  زودتر به خونه برسونه...

 فکر می‌کنم گاهی عروسک مامان هم ، 

گم می‌شه.

یا کسی به زور، از اون می‌گیره . شاید

هم دست عروسکش کنده می شه...            

آخه نمی‌دونم چی، مامانو  این‌قدر غمگین

می‌کنه،که بعضی از عصرها ، خیلی دلش                   

می‌گیره وبه آسمون نگاه می‌کنه و از خدا

چیزی می‌خواد...   

انگار می‌خواد  که کسی بیاید...

کسی که آسمون ابری رو آفتابی می‌کنه ...

و  اشک های مامانو ... پاک...

من دلم می‌خواد بدونم اون کیه؟ اونوقت از اون می‌خوام،

مواظب همه عروسک‌ها باشه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۳۷
Nazanin & Fatemeh
خدای من نه دور کعبه است 
نه در کلیسا 
نه در معبد 
خدای من همینجاست 
کنار تمام دلواپسی هایم ، بغض هایم ، خنده هایم 
خدای من ، مرا از آتش نمی ترساند  
ام------------------------------------ا
می ترساند مرا از شکستن دلی ...
اشک آوردن به چشمی ...
نا حق کردن حقی ... 
خدای من می بیند مرا 
" هر جا که باشم می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم 
خدای من حواسش در همه احوال به من هست "
خدای من مرا از هیچ نمی ترساند 
جز " بی فکر سخن گفتن " و " رنجاندن دلی "
خدای من ...
" خدای تمام مهربانی هاست ... "


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۳۱
Nazanin & Fatemeh

اگر ذره بین نگاه قوی باشد 

در نمام صفحه های ورق خورده زندگی اثر انگشت آن دیده می شود 

چه بچه گانه است که فکر می کنیم 

همه اش را به تنهایی ، رنگ کرده ایم ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۱۹
Nazanin & Fatemeh

کتاب سرنوشت برای هر کس چیزی نوشت 

نوبت به ما که رسید قلم افتاد ...

دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت : تو باش اسیر سرنوشت !

.

.


10460714_1532107373675919_5206621166021693912_n

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۵۱
Nazanin & Fatemeh
کاش میدانستم کیست 
آن که هر شب برایت 
دست قلاب میگیرد 
تا هر شب ، خواب را از چشمانم بپرانی
دیواری کوتاهتر از خواب های من نیافتی 
لعنتی 
.
.
.

10577085_307819619396702_7620883035033341103_n

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۴۵
Nazanin & Fatemeh

میتوان زیبا زیست...

نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!

لحظه ها میگذرند

گرم باشیم پر از فکر و امید...

عشق باشیم و سراسر خورشید...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۹
Nazanin & Fatemeh

معلم به خاطر سفید بودن


دفتر نقاشیم


مرا تنبیه کرد


اما من 


خدایی را کشیده بودم 


که میگفتند دیدنی نیست 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۷:۱۲
Nazanin & Fatemeh

خدایا



لیست نعمت هایت را ورق می زنم


تمامی ندارد !


تا آخر عمر بدهکارت هستم . . . 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۱
Nazanin & Fatemeh